داستان (( قسمت سوم ))

ساخت وبلاگ
به حال آرزوهای محال خویش می خندمگذشته کارم از گریه ، به این تشویش می خندم.هزاران دفعه باریدم که جایش پُر شود امّابه این احساس غمگین و غم دوریش می خندم.نقابی می زنم روی تمام خستگی هایمبه آن روزی که قلبم را ، پس آوردیش میخندم.چه رویاهای شیرینی که در سر داشتم امّابه این شوخیِ دنیا و سر بازیش می خندم.عجب پائیز سردی شد ، در این دوری و تنهاییخدا می داند این را که ، به تنهائیش می خندم.ندارم هیچ امیدی ، به فردایی که می آیدچه خواهد شد نمیدانم ، فقط از پیش می خندم.به آزادی ، به خوشبختی ، بدون درد و دلتنگیبه این حس رهایی که ، تو می فهمیش می خندم.(( آدمک آبی )) داستان (( قسمت سوم ))...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان (( قسمت سوم )) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adamakeabi بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 11:45

ما که رفتیم و گذشتیم ولیدیگری را همچو من درگیر گیسویش نکن.با دو چشم مستت آن دیوانه راجان من بازی نده ، کورَش نکن.در کنار هم اگر بودید و باریدن گرفتمثل یک رنگین کمان از دور ، جادویش نکن.کس ندارد طاقت آن روی زیبای تو رارو بگردان از دلش ، با عشق مسحورش نکن.هرچه میخواهی بگویی را بگواز علاقه دم نزن ، با هیچ مغرورش نکن.گر تمام این نباید ها شده ستلا اقل با او بمان ، دورش نکن........................................(( آدمک آبی )).......................................... داستان (( قسمت سوم ))...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان (( قسمت سوم )) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adamakeabi بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 11:45

. امسال که تولدم را یادت رفت فهمیدم که چقدر پیر شدم . . . . (( آدمک آبی )) داستان (( قسمت سوم ))...
ما را در سایت داستان (( قسمت سوم )) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adamakeabi بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 19:33

هنوزم مثل قدیماخواب چشماتو می بینمهنوزم با اینکه نیستی چشم به راه تو می شینم.هنوزم دلم اسیره توی موهای سیاهتمیدونم خیلی عجیبهکه هنوز خیلی می خوامت.دلم انگاری که گیرهیه جایی تو خاطراتمهنوزم مثل قدیمازیر بارون گیج و ماتم.هنوزم خستم از این دردهنوزم دنبال ماهمهنوزم شبا که میشهنمی تونم که بخوابم.دنیا واسم خیلی تنگهانگاری نفس ندارمحتی وقتی توی گلدون آرزو هامو می کارم.خستم از این همه رفتنخستم از این نرسیدنتازه میدونی که مرداخیلی چیزا رو نمی گن.هنوزم مثل قدیمادلم انگار پر دردهراستی خوب شد که تو رفتیهیچ چیزی فرقی نکرده.آخر قصه ی این مردتا ابد همین هنوزهیکی باید باشه انگارکه تو غصه هاش بسوزه . . . .(( آدمک آبی )) داستان (( قسمت سوم ))...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان (( قسمت سوم )) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adamakeabi بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 18:11

یک نفر اینجا هستخواب پروانه شدن می بیندخواب پرواز و پریدن تا توخانه ات هرجا هستهر چقدر از من دورتا به بامش نرسم خواهم خُفتسر ایوان دلتغزلی خواهم خواندمنتظر باش که اینجا یک مردهمه ی رویایشپر کشیدن و رسیدن تا توستیک نفر اینجا هستخواب پروانه شدن می بیند . . . ----------------------------(( آدمک آبی ))------------------------- داستان (( قسمت سوم ))...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان (( قسمت سوم )) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adamakeabi بازدید : 58 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 15:10

مثل یک معجزه بودآن زمان را که جهانی به سر گیسویتخواب آرام ددان را آشفتپشت مردان پُر زخم و زنان گیس به دستحکم خون خواهی چشمان تو را می خواندندمثل یک معجزه دستان پر از مهر تو یک آبان راغرق زیبایی کردغرق آواز و غرورهمگی می خواندند شعر آبادی و آزادی رامثل یک معجزه بود دختر ایرانمهیچ کس با شرفش بعد تو آرام نخفت . . . . (( آدمک آبی )) داستان (( قسمت سوم ))...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان (( قسمت سوم )) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adamakeabi بازدید : 300 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 15:10

اگر کسی شب باران زدهاسیر باران شداگر کسی میان جنگل انبوهماند و تنها شدمرا به یاد بیاورکه من همان هوای مه آلودِجنگلِ ابرَم . . . .--------------------(( آدمک آبی ))-------------------- داستان (( قسمت سوم ))...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان (( قسمت سوم )) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adamakeabi بازدید : 61 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 15:10

 این روز ها خیالم تو را در آغوش می کشد و چه آرامشی دارد این سکوت وقتی که نگاهم پای رفتنت مانده است . . .                                                    (( آدمک آبی )) داستان (( قسمت سوم ))...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان (( قسمت سوم )) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adamakeabi بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 15:02

رفاقت یعنی با اینکه میدونی مال تو نیستمیدونی وقت نمی کنه بهت سر بزنهمیدونی شاید حتی بهت فکر هم نکنهاما خوشحالی که خوشحالهبراش آرزوی سلامتی می کنی واز این که کنار خانوادش جاش امنهحس خوبی بهت دست میدهرفاقت و دوست داشتن همیشه کنار هم بودن نیستدوست داشتن یعنی اینکهبراش آرزوی بهترین ها رو داشته باشیحتی اگه اون بهترین هاکنار تو میسر نشه . . .                                                             (( آدمک آبی )) داستان (( قسمت سوم ))...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان (( قسمت سوم )) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adamakeabi بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 15:02

تو را به خاطر دارم در لا به لای خاطراتی که دیگردارد آرام آرام مثل خودم پیر می شود برای دل من که سرشار از توستهمین خاطرات هم کافی است تو را به یاد می آورمساده و زیبا مثل همان دخترکی که گل های کوچک باغچه را می چیدتو را به یاد می آورم و این تنها لبخندی است که این روز ها بر لبانم نشسته است                                                               (( آدمک آبی )) داستان (( قسمت سوم ))...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان (( قسمت سوم )) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adamakeabi بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 5 تير 1401 ساعت: 15:02